خطر بیاعتنایی به تاریخ سینمای ایران
تاریخ انتشار: ۲۹ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۲۵۱۲۵
لیرضایی ۱۴سال ازعمرش را صرف تالیف این کتاب کرده ودرهمکاری بابرخی منتقدان ونویسندگان سینمایی نظیر حسن صیقلی، حمید رستمی و لیلا نوروزی، اثری را تهیه و تدارک دیده که با وجود برخی موارد که فریدون جیرانی و هوشنگ گلمکانی مدتی پیش در سلسلهجلسات عصر چهارشنبههای مجله بخارا به آنها اشاره کردند، کاری بزرگ، خواندنی و واجد نکات مثبت است.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
معمولا سینهفیلمها و علاقهمندان جدی سینما از هر فرهنگ سینمایی استقبال میکنند و برایشان جذاب است اما شما بهعنوان مولف «فرهنگ سینمای فارسی»، چه جذابیت و مهمتر ضرورتی برای یک فیلمشناخت دیگر دیدید؟
قبل از این فرهنگ، چهار فرهنگ معتبر دیگر درباره سینمای ایران داشتیم، «تاریخ سینمای ایران» آقای مسعود مهرابی، «فیلمشناخت ایران» آقای عباس بهارلو، «فرهنگ فیلمهای سینمای ایران» آقای جمال امید و «راهنمای فیلم سینمای ایران» آقای حسن حسینی. اما موردی که من ضرورت تالیف یک فرهنگ دیگر سینمایی را احساس کردم این بود که بیشتر این فرهنگها جز شناسنامه و خلاصه داستان نبودند و سراغ نقد و بررسی فیلمها نرفتهبودند. مثلا «فیلمشناخت ایران» آقای بهارلو اطلاعات تیتراژ فیلمها را همراه خلاصه داستانشان نوشتهبود. نظر من نقد و بررسی تحلیل آثار سینمای ایران بود. وقتی شما «فرهنگ فیلم سینما» را باز میکنید، باید پیشنهاد بدهد که فلان فیلم را به این دلیل ببینید، یا به این علت سراغ فلان فیلم نروید. همیشه جای این مبحث را در این فرهنگها خالی میدیدم. مثلا وقتی شما کتاب «راهنمای فیلم» (سینمای جهان) آقای بهزاد رحیمیان را میبینید، نقد و تحلیل مختصری هم درباره هر فیلم میخوانید. یا آقای بهروز دانشفر در «فرهنگ جهانی فیلم» کار ارزشگذاری درباره فیلمها را با کمک آقای هوشنگ گلمکانی که ویراستار آن کتاب بودند انجام داد. بهجز تحلیل و ارزشگذاری، ژانربندی هم برای من مهم بود. در فرهنگ فیلمهای قبلی، فقط اسم فیلمها ذکر میشد و مشخص نبود که فیلمها در چه ژانری ساخته شدهاند. برای همین کاستیها سراغ نوشتن «فرهنگ سینمای فارسی» رفتم. البته همزمان با من، آقای حسن حسینی تالیف و نگارش «راهنمای فیلم سینمای ایران» را شروع کردهبود؛ اثری که رویکرد نقد و تحلیل فیلمها را دنبال میکند، منتها ایشان هم در این کتاب به ۵۳۰ فیلم پرداخت. درحالیکه من که بهصورت آکادمیک تاریخ خواندهام، معتقدم در یک روش علمی و سیر و بررسی تاریخی نمیشود بعضی از قسمتها و فیلمها را ندید. انگار درباره تاریخ قاجار حرف بزنیم اما محمدشاه را حذف کنیم. بنابراین تصمیم گرفتیم همه فیلمهای موجود سینمای ایران را فارغ از خوب یا بد بودن ببینیم. همه این آثار بخشی از تاریخ سینمای ایران است. ما حتی به فیلمهایی که موجود نبود هم اشاره کردهایم و با استفاده از منابع مکتوب همچون مجلات قدیمی، نقد و تحلیلی درباره آنها داشتهایم. با این هدف سعی کردم خلأ نقد و بررسی تکتک فیلمهای سینمای ایران در فرهنگهای پیشین را در این کتاب برطرف و اعمال کنم.
البته هرچقدر کتاب چهارجلدی «فرهنگ فیلمهای سینمای ایران» جمال امید این سالها دیگر کارآیی ندارد و تقریبا همه اطلاعات و شناسنامه آن آثار در اینترنت موجود است اما کتاب دوجلدی و عظیم «تاریخ سینمای ایران» ایشان هنوز قابل توجه و ارزشمند است و بهویژه نقد و تحلیلهایی از زمان اکران را درباره خیلی از فیلمها دارد.
بله، آقای امید در این کتاب دوجلدی کار بسیار بزرگی انجام دادند و این اثر جزو منابع خیلی خوب کتاب «فرهنگ سینمای فارسی» بود که در مقدمه هم به آن اشاره کردم. اما مسأله آن کتاب هم این بود که آقای امید خوب شروع کردهبود اما بد تمام کرد. یعنی تا سال ۱۳۴۰ به همه فیلمهای سینمای ایران اشاره کرده و بخشهایی از نقدهای متتشرشده درباره این آثار را در کتاب آوردهاست.
برای سالهای بعد هم این کار را کردند اما شاید بهدلیل افزایش تولیدات و حجم بالای فیلمها از میزان نقد و تحلیلها کاسته شدهباشد.
دقیقا، چون بعد از «گنج قارون» و از سال۱۳۴۴ به بعد به علت اقبال عمومی که به این فیلم میشود، ناگهان تعداد تولید سالانه از ۲۰فیلم به ۵۷ و ۷۵ میرسد. آقای امید هم از این تعداد مثلا به ۱۰فیلم شاخص هر سال اشاره میکند و برای باقی آثار عنوان «سایر فیلمها» را به کار میبرد. آقای مهرابی هم همین کار را کرد و مثلا به پنج فیلم شاخص اشاره خوبی کرده و نقدهایی هم درباره آنها آورده اما درباره بقیه آثار از عبارت «سایر فیلمها» استفاده کردهاست. آن زمان که این کتابها را میخواندم، این سایر فیلمها برایم عذابآور بود. با هر کیفیتی،هرکدام از این فیلمها بخشی از تاریخ سینمای ایران است و نباید از عبارت «سایر» برای آنها استفاده کرد. جالب است که بعضی از این سایر فیلمها اتفاقا آثار شاخصی بودند، مثلا آقای مهرابی در کتابش فیلم «کندو» را جزو سایر فیلمها گذاشتهاست اما این اثر بعدها بهتدریج کشف شد و آقای گلمکانی جزو کاشفان این فیلم بود. معتقد بودم ما باید همه فیلمها را ببینیم و به آنها اشاره کنیم. بعد از این مرحله دیدن است که میتوانیم درباره آنها نقد و تحلیل داشتهباشیم و فیلم خوب،بد و بیارزش را بشناسیم. ضمن اینکه نگاه نوستالژیک و غمخوارانه به سینمای فارسی نداشتیم بلکه نگاهی سینمایی را دنبال میکردیم.
یعنی چشمتان را روی هیچ فیلمی نبستید؟
متاسفانه غالبا در اشارهها، نقد و تحلیلها چشمها را روی خیلی از فیلمهای سینمای ایران میبندند، مثلا آقای بهارلو (غلامحیدری) کتابی به نام «تراژدی سینمای کمدی ایران» دارد. یعنی در همان اسم تکلیفش را با خواننده کتاب مشخص میکند و میگوید سینمای کمدی ایران تراژیک است. بهنظرم این نگاه کمی بیانصافی در حق سینمای ایران بود اما من میگفتم در «فرهنگ سینمای فارسی» بیانصافی و قضاوت و پیشداوری نکنیم ولی اگر فیلم بد بود، بد بودن آن را با دلیل مطرح کنیم. درست است که ۸۰ درصد فیلمهایی که در کتاب به آنها اشاره کردیم در ارزشگذاری جزو آثار بیارزش محسوب میشود اما به جهت سیر و اهمیت تاریخی باید از این فیلمها یاد میکردیم.
حالا که صحبت عنوان کتاب شد، اسم کتاب شما «فرهنگ سینمای فارسی» هم انگار حاوی یک نیش و کنایه به سینمای قبل از انقلاب است درحالیکه از صحبتهایتان و از خود کتاب، توجه به سینمای بدنه و تجاری هم استنباط میشود. حتی با فاصله بسیار کم کلمات در عنوان، خواننده کتاب پیش از مواجهه با اثر یاد فیلمفارسی(بدون فاصله و سرهم) موردنظر هوشنگ کاووسی و عنادش با آن فیلمها میافتد. توضیحی دراین باره میدهید؟
باید بین سینمای فارسی و فیلم فارسی (فیلمفارسی) تمایز قائل باشیم. همه فیلمهایی که قبل از انقلاب ساخته شد، در زیرمجموعه واژه سینمای فارسی قرار میگیرد، به خاطر اینکه فیلمها به زبان فارسی تولید و دوبله میشد. اما فیلمفارسی یک طعنه به سینمای فارسی بود و بار منفی داشت درحالیکه آقای اسماعیل کوشان به فیلمهایی که خودش تولید میکرد، فیلمهای فارسی میگفت. به مرور کلمه فیلم رابرداشتند و ازواژه سینمای فارسی بهجای آن استفاده کردند که بارمثبت دارد. من هم به همین دلیل از عبارت سینمای فارسی برای این فرهنگ استفاده کردم. معادل سینمای فارسی در سینمای ترکیه هم است که به جای استفاده از سینمای ترکیه از واژه سینمای ترک Türk sineması استفاده میکنند.
یعنی بیشتر ناظر به سینمای بدنه و تجاری ترکیه است و آثار متفاوتی چون «راه» ییلماز گونی و شریف گورن یا فیلمهای نوری بیلگه جیلان یا سمیح کاپلان اوغلو جایی در آن ندارند.
دقیقا این مدل فیلمهایی که گفتید، شامل تعریف سینمای ترک نمیشود. درمجموع اینکه استفاده سینمای فارسی عمومیتی دارد که فیلمفارسی فاقد آن است. استفاده از واژه فیلمفارسی نگاه انتقادی به ابتذال در سینمای ایران اما سینمای فارسی شامل عموم فیلمها بود. با این حال استفاده از این عبارت به این معنی نبود که ما ضعف و ابتذال فیلمها را نادیده بگیریم و آنها را نقد نکنیم.
چرا نقد و تحلیلهای کتاب یکدست نیست و رویکرد خاصی را دنبال نمیکند؟
به خودم اجازه ندادم به نقد دوستان عزیز دست بزنم تا ترکیبی از نقد و نگاههای مختلف را در کتاب داشتهباشیم. مثلا آقای حسن صیقلی نگاه منفی به سینمای تجاری داشت و دل خوشی از آثار فیلمسازانی مثل عزیزا... بهادری و سعید مطلبی نداشتند. هرچند الان نظرم این است که باید کمی این نقدها را تعدیل میکردم.
درحالی که انتظار میرود چنین کتابی یک خط و رویکرد اصلی را درکلیت، جزئیات و مدخل نویسیها پی بگیرد و بتوان آن را مشخصه کتاب در نظر گرفت، اما الان هر تحلیل ساز خودش را میزند. مثلا شما کتاب را به استادان مسعود کیمیایی و جمشید ارجمند تقدیم کردید اما در خود کتاب خیلی با فیلمهای کیمیایی خوب تا نشدهاست.
آن زمان قصدم احترام به آرای متکثر بود، به فرض در همین نمونهای که مثال زدید، اگر خانم لیلا نوروزی نگاه ضد زنی را در این فیلم یا سینمای کیمیایی تشخیص میدهد، آن را بیان میکند و من هم دست به این نقد و نگاه نمیزنم. اما اگر ذهنیت امروزم را داشتم، اجازه این همه نگاه تند را به دوستان منتقد در این کتاب نمیدادم. جذابیت این فرهنگ برای من کشف بعضی از فیلمهای سینمای ایران بود که در مرور و نقد و بررسیها سراغ آنها نمیروند.
چرا فیلمها را به ترتیب الفبا آوردید؟
به خاطر اینکه کتاب فرهنگنویسی است.
معمولا فرهنگهای سینمایی فیلمها را به ترتیب سال مینویسند تا آن سیر تاریخی موردنظر هم قابل ردیابی باشد.
من این کار را براساس روش تحقیق علمی و فرهنگنامهای انجام دادم و فیلمها را به ترتیب حروف الفبا ذکر کردم.
در نگاه اول این ترتیب الفبایی کار را برای مخاطبان سینما سخت میکند.
برخی عزیزان فرهنگهای قبلی را براساس سال ساخت فیلمها نوشتهاند اما به نظرم فرهنگنویسی باید براساس حروف الفبا باشد. اتفاقا به نظرم با این روش جستوجو و یافتن فیلمها برای خواننده راحتتر است. مثلا میداند فیلم «آب» اول کتاب است یا «یاور» در پایان کتاب آمده و ...
تعدادی پوستر چند فیلم شاخص سینمای ایران هم در ابتدای هر دو جلد آمده که حالت مجلهای به کتاب دادهاست.
آقای فرهاد قائمیان و آقای محمد نباتی، ناشر محترم نشر «عنوان» پیشنهاد کردند پوستر ۲۰ فیلم محبوب و شاخص سینمای ایران را انتخاب کنید تا ما لابهلای صفحات این دو جلد از آنها استفاده کنیم اما بعدا این پوسترها در ابتدای هر جلد کار شد.
چون در هفته کتاب و کتابخوانی هستیم، بد نیست چرایی سرانه پایین مطالعه اهل سینما را هم از شما بپرسیم.
آنهایی که کتاب میخوانند عموما از نظر مالی در مضیقه هستند و آنهایی که از نظر مالی مشکل ندارند کتاب نمیخوانند. یکی از مشکلات اصلی ما همین است. امیدوارم این امکان خرید کتاب برای گروه اول و علاقه به مطالعه در گروه دوم فراهم شود.
«فرهنگ سینمای فارسی» چقدر به درد سینماگران و فیلمسازان میخورد؟
نمیشود سینماگر امروزی بیاعتنا به گذشته و این همه سال سابقه فیلمسازی در سینمای ایران باشد و باید سیر تاریخی به این نقطه رسیدن را بداند. اگر آن سینماگران نبودند، ما به این مرحله نمیرسیدیم. فرهنگهای سینمایی هم بخشهایی از تاریخ سینمای این مملکت را روایت میکنند و مطالعه آنها از نظر مضمونی و تکنیکی به کار فیلمسازان و سینماگران خواهد آمد.
نقش حمایتگرانه فرهاد قائمیان
وحید علیرضایی درباره آشناییاش با فرهاد قائمیان و نقش مهم و حمایتگرانه او برای انتشار «فرهنگ سینمای فارسی» میگوید: آقای فرهاد قائمیان سال ۱۳۷۵ استاد من در انجمن سینمای جوان اردبیل بودند و گزارشنویسی و فیلمنامهنویسی تدریس میکردند.
از آن زمان با ایشان ارتباط داشتم و در تماس بودم. سال ۱۳۷۸ من یک مجموعه داستانی نوشتم که آن را به آقای قائمیان تقدیم کردم. سال ۹۳ و ۹۴ که کار تالیف و نوشتن کتاب «فرهنگ سینمای فارسی» را شروع کردم، آقای قائمیان به من پیغام داد من برای انتشار این کتاب کاملا از تو حمایت خواهم کرد و هر کمکی از دستم برآید، انجام میدهم. بنابراین پروسه با همکاری ایشان جلو رفت تا به مراحل ویرایش، ادیت و چاپ رسید. واقعیت این است که من نه توانایی مالی چاپ این کتاب را داشتم و نه ناشر این توانایی را داشت. انتشار یک کتاب دو جلدی قطور حداقل ۴۰۰- ۳۰۰ میلیون تومان هزینه میخواست. مطمئنم اگر آقای قائمیان نبود، این کتاب چاپ نمیشد. ایشان پایه اصلی انتشار این کتاب شد. ضمن اینکه حمایت فقط مالی نبود و بیشتر از نظر معنوی ارزش بالایی داشت. یعنی اگر آن زمان قول حمایت از من را نمیداد، ما اصلا قید این کتاب را میزدیم. شروع و ادامه دادن ما در این راه مدیون قول آقای قائمیان است.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: کتاب کتابخوانی سینما
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۲۵۱۲۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
میدان شهرت در ایران
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «میدان شهرت در ایران» اثر پژوهشی احسان شاهقاسمی (عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران) است. این پژوهش به بررسی نقش سلبریتیها در جامعه ایران میپردازد و به جنبههایی از این صنعت نوپدید در کشورمان اشاره دارد که تاکنون دیده نشده است.
این کتاب با مقدمه آرتور آسابرگر که یکی از بزرگترین استادان و پژوهشگران زنده علم ارتباطات در دنیا است، از سوی انتشارات پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی منتشر شده است. کتاب «میدان شهرت در ایران» در شانزدهمین جشنواره بینالمللی پژوهش فرهنگی در محور رسانه و ارتباطات بهعنوان اثر برگزیده معرفی شد.
سه فصل اول کتاب به توضیح تاریخچه شهرت در ایران، شالودههای شهرت، نقش صنعت شهرت در سلبریتیسازی و... اختصاص دارد.
در سه فصل دوم، به مسائلی همچون فمنیسم شهرت، نیکوکاری سلبریتیها و شهرت و دین پرداخته شده است.
در فصل ششم نشان داده میشود صنعت شهرت چگونه از عناصر دینی برای سلبریتیسازی استفاده میکند و چگونه مخاطبان و کاربران به مسیری کشانده میشوند که احساس کنند با سلبریتیها روابط صمیمانه شخصی و دوسویه دارند.
در فصل هفتم، نویسنده به مسأله مصرفگرایی و رابطه آن با شهرت پرداخته و نشان میدهد چگونه سلبریتیها بهصورت آشکار و نهان، مصرفگرایی را تبلیغ میکنند و چگونه این کار آنها در تضاد با ادعاهای زیست محیطی آنها قرار میگیرد.
فصل هشتم این کتاب به توصیههایی برای مدیریت فرهنگ شهرت اختصاص یافته است. این کتاب تلاش دارد به این سوالات پاسخ گوید:
فرهنگ شهرت از کجا پیدا شد و در ایران چه روندی را طی کرده است؟ رابطه شهرت و پول چیست؟ فضای مجازی چه کمکی به سلبریتیها کرده است؟ چرا نیکوکاری سلبریتیها زیانبار است؟ شهرت چه ارتباطی با فمنیسم پیدا میکند؟
آسابرگر در مقدمه کتاب «میدان شهرت در ایران» مینویسد: این کتاب به جنبههایی از این صنعت نو پدید در ایران اشاره میکند که تا کنون دیده نشدهاند. مطالب این کتاب کمک میکند که حتی مخاطب غیرایرانی هـم به جنبههایـی از شهرت در کشور خودش آگاه شود کـه تا کنون در پیش چشم او بوده و نمیدیده است، و شاید این را بتوان مهمترین امتیاز کتاب دانست.
شاهقاسمی، نویسنده کتاب میگوید از حدود ده سال پیش که مطالعه روی شهرت را آغاز کرده است، هر روز افراد بیشتری متوجه شدهاند مسأله شهرت مسئلهای مهم در فرهنگ ماست. اوایل کار، حتی جامعهشناسان بسیاری به او میگفتند مسأله شهرت در ایران چندان مهم نیست که ارزش پژوهشهای گسترده و ژرف را داشته باشد. رسانههای رسمی و غیررسمی ایران چندان مسأله شهرت را جدی نمیگرفتند و دانشجویان علوم انسانی کمتر این حوزه را حوزه مهمی برای انجام پژوهش و نگارش پایاننامه و رساله میدانستند. امروز که میلیونها نوجوان ایرانی عملا برای سلبریتیهای داخلی و خارجی بردگی میکنند، پژوهشهای بسیار بیشتر و بهتری در این حوزه انجام میشود.
بریدهای از کتاب «میدان شهرت در ایران» که گوشهای از این ابعاد ناپیدا را ملموستر بیان میکند به این شرح است:
«سلبریتیهای ایرانی معمولاً از اصطلاح «خراب شده» در توصیف کشورشان استفاده میکنند انگار این کشور ویرانهای است که لیاقت آنها را ندارد و آنها با بازگشت به این کشور یا ماندن در آن باید بر سرش منت بگذارند. هر وقت چنین اظهار نظرهایی را میشنوم سه نکته به ذهنم میرسد، نخست باید از دوگانه حکومت ملت پرهیز کرد حکومت هم بخشی از ملت است و برعکس. نمیتوان تصور کرد نیرویی اسرارامیز تعدادی غیرایرانی را از کشوری دیگر آورده است تا در جایگاههای مؤثر حکومتی قرار بگیرند و ایران را خراب کنند. دوم سلبریتیها هرگز نمیگویند که این خراب شده باعث بالیدن و موفقیت آنها شده است. سوم و از همه مهمتر، سلبریتیها هرگز توضیح نمیدهند که اگر ایران شایستگی آنها را ندارد چرا حاضر نیستند در جایی کار کنند که شایستگی آنها را دارد.»
احسان شاهقاسمی در سال ۱۳۵۷ در شهرستان رستم به دنیا آمد. کودکی را در نورآباد ممسنی، شیراز و تهران گذراند. در سال ۱۳۸۱ با مدرک کارشناسی مهندسی مکانیک از دانشگاه شیراز فارغ التحصیل شد و بعد از گذراندن دوره سربازی، در سال ۱۳۸۴ وارد دوره کارشناسی ارشد ارتباطات در دانشگاه تهران شد و تحصیلات خود را تا سطح دکتری در این دانشگاه ادامه داد. شاهقاسمی از سال ۱۳۹۴ به عنوان عضو هیات علمی در گروه ارتباطات دانشگاه تهران مشغول کارشد.
وی در دو دهه گذشته بیش از پنجاه کتاب را از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده و دست کم چهار کتاب را به زبانهای فارسی و انگلیسی منتشر نموده است. مقالههای او در مجلات مهم منتشر شده است. از سال ۱۳۹۹ شاهقاسمی برای اولین بار درس مطالعات شهرت و هواداران را در ایران ارائه کرد. او پیش از آن یک دهه را صرف مطالعه و تحقیق درباره شهرت و رابطه آن با رسانهها کرده بود. در سال ۱۴۰۲ پژوهشهای او در قالب کتابی به نام «میدان شهرت در ایران» به وسیله پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی منتشر شد و به عنوان مهمترین منبع تدریس مطالعات شهرت در اختیار دانشگاههای مختلف قرار گرفت.
انتهای پیام/